۱۴۰۳.۰۷.۱۰

محمد پرویزی-خبرنگار؛ «سمیر قنطار» قدیمی‌ترین اسیر لبنانی دربند رژیم صهیونیستی ۲۰ جولای ۱۹۶۲ در روستای دروزی نشین «عیبه» از توابع استان «جبل» لبنان به دنیا آمد. در سال ۱۹۷۹ میلادی طی یک عملیات ضد صهیونیستی در شهر صهیونیست نشین «نهاریا» به اسارت درآمد و در لبنان «سردار اسرا» لقب گرفت.

«سمیر قنطار» قدیمی‌ترین اسیر لبنانی دربند رژیم صهیونیستی ۲۰ جولای ۱۹۶۲ در روستای دروزی نشین «عیبه» از توابع استان «جبل» لبنان به دنیا آمد. در سال ۱۹۷۹ میلادی طی یک عملیات ضد صهیونیستی در شهر صهیونیست نشین «نهاریا» به اسارت درآمد و در لبنان «سردار اسرا» لقب گرفت.

سمیر قنطار در تاریخ ۲۲ آوریل ۱۹۷۹ درحالی‌که تنها ۱۷ سال داشت به همراه سه تن از اعضای گروه فلسطینی «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» به شمال اراضی اشغالی نفوذ کردند و به محل اقامت یک نظامی برجسته صهیونیست به نام «دانی هاران» در شهرک نظامی‌نشین «نهاریا» حمله کردند و در اقدامی متهورانه پس از کشته شدن جمعی از نظامیان او را ربودند. در همین زمان با نیروهای پلیس مواجه و با آنان درگیر شدند. در این درگیری پس از شهادت دو تن از یارانش وی و احمد مهند از سوی نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی دستگیر شدند. سمیر قنطار و احمد مهند در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۸۵ از سوی دستگاه قضایی رژیم صهیونیستی به پنج بار حبس ابد و نیز ۴۷ سال حبس محکوم شدند. اما با وجود آزادی احمد در سال ۱۹۸۵ سمیر پس از تحمل بیش از سی سال زندان در ۱۶ ژوئیه ۲۰۰۸ میلادی و در تبادل جنازه دو سرباز اسرائیلی اسیر شده در جنگ اسرائیل و لبنان (۲۰۰۶) بین اسرائیل و حزب‌الله لبنان، به کشور لبنان تحویل داده شد.

کتاب حقیقت سمیر نوشته یعقوب توکلی است. این کتاب مصاحبه نویسنده با سمیر سامی‌قنطار است. کتاب را انتشارات سوره مهر با فاصله کمی پس از شهادت سمیر قنطار، برای علاقه‌مندان به ادبیات پایداری منتشر کرده است.

فرآیند سؤالات و مباحثه به گونه‌ای چیده شد که خواننده در روند زمان قرار گیرد. سمیر قنطار با حافظه بسیار دقیق و با نظمی منطقی به این سؤالات جواب داد و روند تدوین نیز بر همین اساس شکل گرفت. نویسنده تلاش کرده است که حوادث جدی سیاسی و نظامی فلسطین و لبنان و تحولات آن را علاوه بر مسائل خاص خود سمیرقنطار مورد توجه قرار دهد که این مجموعه حاصل بیش از ۵۰ جلسه مصاحبه نویسنده با سمیرقنطار است.

شاید بیان خاطره شفاهی، برای گوینده آن نوعی تخلیه خاطر بوده باشد، اما برای کسی که به عنوان یک گزارشگر و یا مورخ پای صحبت خاطره‌گو می‌نشیند، هر صفحه از آن خاطرات، کشفی جدید را در حوزه تاریخ و تحولات زندگی اجتماعی رقم می‌زند. هیچ‌کس نمی‌دانست که سمیر چه حوادثی را دیده، چه اتفاقاتی در زندان‌های اسرائیل بر سر او رفته و چقدر برای اسرائیل اهمیت داشته است و چرا سید حسن نصرالله ـ که سمیر همیشه از او به نام سماحه القائد و یا سماحه سید یاد می‌کند ـ صریحاً و رسماً اعلام کرد: اگر ما از مزارع شبعا و کفرشوبا بگذریم از سمیر قنطار نمی‌گذریم. حتی اگر شما بگویید که او یک مارکسیست است.

این عشق البته اصلا یک طرفه نبوده و سمیر بارها و بارها در جای جای خاطرش، از سیدحسن یاد می‌کند؛ از اولین نامه‌ای که از درون زندان برای سیدحسن می‌نویسد تا اولین ملاقات با سیدحسن و بعدتر همکاری با حزب‌الله؛ سمیرقنطار در بخشی از کتاب فرازهایی را به توصیف شخصیت سیدحسن نصرالله اختصاص می‌دهد که با هم مرور می‌کنیم:

لازم است درباره سیدحسن نصرالله مطالبی را توضیح دهم. همیشه دوست داشتم رهبری داشته باشم که خودخواه نبوده، و اخلاص و فداکاری داشته باشد. من در همه این سال‌ها چنین ویژگیهایی را در هیچ کس ندیدم. از وقتی که با حزب الله و سیدحسن آشنا شدم، به تدریج اعتمادم به او بیشتر شد؛ چون هماهنگی بین رفتار و کردار، و اعتقاد و ایمان راسخش از او رهبری لایق ساخته بود.

به خصوص پس از شهادت پسر جوانش، سید هادی، بسیاری از ویژگیهای خوب انسانی را در او یافتم. وقتی رهبری مومن باشد و از هیچ چیز نترسد، شما نیز در سایه او از چیزی نمی‌ترسید. مومنان زیادند؛ اما درجات آنها باهم فرق دارد. ما به رهبری مومن و قوی چون او نیازمندیم. این را همه دنیا می‌دانند که سید حسن از بندگان خوب خداست. هر رهبر دیگری اگر به این همه قدرت برسد و همه امور در اختیارش باشد، حتما خود را گم میکند. اما این مرد هرچه در چشم مردم بزرگتر می‌شود، متواضع تر می‌شود.

یادم می‌آید در آخرین جلسه‌ای که با سید داشتم، او هنوز نیامده بود. مدیر دفتر او از من خواست که بنشینم. صندلی سید کمی بالاتر از صندلی‌های دیگر بود. وقتی او وارد شد، اصرار کرد که من سر جای او بنشینم. او هم کنارم نشست. هر بار که او را ملاقات کردم، تا اسانسور مرا بدرقه کرد. در هر ملاقات با او متوجه گذر زمان نمی‌شوی و زمان خیلی سریع می‌گذرد. حال وقتی به گذشته برمی‌گردم و تاثیر او را در زندگی ام می‌بینم، درمی‌یابم که این مرد نه یک رهبر ، بلکه برای من مثل یک پدر است. البته این نگاه همه بچه‌های حزب الله است.

اوقات سختی بر من گذشته بود. بعد از آزادی هم احوال خوبی نداشتم.. این وجود آقاسید حسن نصرالله بود که ایمانم را تقویت می‌کرد. اکنون در جنگ مقاومت با اسرائیل، می‌بایست نقشی اساسی داشته باشم. من با افتخار خواهم جنگید و با سرافرازی گوش به فرمان او خواهم داد. چون باور و اعتمادی که او در من ایجاد کرد، وصف ناشدنی است. من به آرمان های او وفادار خواهم ماند؛ همانطور که او به خون من و شهدای این جنگ وفادار بوده و هست. با افتخار می‌گویم که جهاد را زیر پرچم  او مایه سعادت ابدی می‌دانم.

تهیه کتاب

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha